بیا امشب اجل ,آغوش من باز است
سروش کبریایی باتو دمساز است
سراسر جان من آلوده احساس پرواز است
من امشب آنچنان از اشتیاق مردنم مستم
که تا صبح شفق با نغمه های ضرب تو ای مرگ میرقصم
برای خواندن بقیه شعر سرود مرگ می آید به ادامه مطلب مراجعه کنید
من امشب شوکران مرگ می خواهم
و با مستی زهر آلود آن از درد می خوانم
خداوندا
من از دست تو دلگیرم
بدون شک پس از مرگم گریبان تو میگیرم
من از دنیای تو تنها گلی چیدم
واز مایملکت در آفرینش نیز رنجیدم
شبستان وجودم را تو با عشق گلم ,آتش زدی هردم
منم باگرمی آغوش او خوشحال بودم زندگی کردم
پس از آن ناگهان در یک شب پاییزی تیره
که از افسردگی حتی دل نامرد می گیره
شعاع شعله فرسوده فانوس مرگ تو هویدا شد
دلم لرزید و هر دم در دلم بلوا بر پا شد
سفیرت آمد و هردم دم سرد خودش را بر نفیرمرگ تو کوبید
تمام هستی من از تمام هستی تو,گل سرخ قشنگی بود,آنرا چید
صدای ناله گل واژه های زرد می آید
به دنبالش سکوت مرگ می آید
سرود مرگ می آید
سرود مرگ و مرگ واژه های درد می آید